به یاد او
.به یاد ستاره ای که اسوه شجاعت و مهربانی است. رادمردی که تا آخرین لحظه مردانه جنگید تا مرا ایمان دهد
اکنون حال او را می فهمم ، از خیلی ها ظلم دید ولی همه را بخشید. می دانم چقدر سخت بود برایش وقتی که با گوش خود شنید حتی
اکنون حال او را می فهمم ، از خیلی ها ظلم دید ولی همه را بخشید. می دانم چقدر سخت بود برایش وقتی که با گوش خود شنید حتی
...... عمو یش
.و چقدر به همه کمک می کرد حال آنکه در روز داوری نمی شناختندش
.امین را از خود فروشی نجات داد و رضا را از مرگ
... و مرا هم
.و حال آنکه اعتیاد را از خانه حامدها رهانید و حیثیت ناموسش را بازگرداند
کدامیک از ما در روز نیاز به کمکش شتافتیم ؟؟؟
علیرضا یادت هست هویتت بخشید و به حرمتت گناهت را پذیرفت؟؟
و تو کجا بودی آن هنگام که صدایش در گلو خاموش ماند؟؟
.آیا می شناختیش رحمان ؟ آنگاه که برای مشتی پول به حراجش گذاشتی
مراد آیا آنهنگام که مانع زندان رفتنت شد و بدهی ات را پرداخت به یاد داری؟ آیا پاسخ محبتش را دادی؟ و تو چه کردی ؟
.اولین کسی بودی که آبرویش را به حراج گذاشتی
.... و چه و چه و چه
.اکنون می فهمم آن موقع که گفت: از تناردیه ها بیش از این انتظار ندارم
او قصه بینوایان ویکتور هوگو را خوب می دانست. ولی افسوس دیر فهمید به جای کمک به
.کوزت ها به تناردیه ها کمک می کند
...... امیدوارم ما را ببخشد. او که بی گناه، گناهکار گناهان ما شد. و چه معصوم و بی ادعا
.دو قطعه شعر زیر از اوست که یادش می آورم
*************************************************
(1)
من پر از خواهش
در میان در نیمه باز اتاق تاریک
بر چشمان پر از خشم تو نگاه می کنم
!!و اکنون چقدر بی اعتنا و بی میلی
نگاه من بر تو
همچون فرشته ای آسمانی است
و دید تو بر من
همچون مستی کریه المنظر
گرچه دیگران مرا همچون مردی زیبا روی می نگرند
...و تو نیز قبلاً
آری می دانم
من گناهکارم
و گناه من از دل پر از احساس
و عاطفه ای پر اخلاص
....و تو بی گناه
.و بی گناه تر از تو من
********************
(2)
تو را با همه عطا و لقایت
و با هر چه هست و نیست بخشیدم
و نام تو را بر تابلوی زرین وجود گذشته ات
در سمساری محله نصب کردم
شاید رهگذری که اکنون می گذرد
لوح پر از گرد و غبار مرا بخرد
و او هم حال مرا دریابد
و در غم من سهیم گردد
و توی پر از سکوت
روزی پس از عبور بر خرابه من
یاد آری از گذشته ها
تا بارور گردد غم عقیم تو
_که می دانم در دل خواهی داشت_
:و دریابی غم مرا
که این دوست روزی جوابم کرده است
نوید-و
17/9/79 ساعت 4:50 بامداد
.و حال آنکه اعتیاد را از خانه حامدها رهانید و حیثیت ناموسش را بازگرداند
کدامیک از ما در روز نیاز به کمکش شتافتیم ؟؟؟
علیرضا یادت هست هویتت بخشید و به حرمتت گناهت را پذیرفت؟؟
و تو کجا بودی آن هنگام که صدایش در گلو خاموش ماند؟؟
.آیا می شناختیش رحمان ؟ آنگاه که برای مشتی پول به حراجش گذاشتی
مراد آیا آنهنگام که مانع زندان رفتنت شد و بدهی ات را پرداخت به یاد داری؟ آیا پاسخ محبتش را دادی؟ و تو چه کردی ؟
.اولین کسی بودی که آبرویش را به حراج گذاشتی
.... و چه و چه و چه
.اکنون می فهمم آن موقع که گفت: از تناردیه ها بیش از این انتظار ندارم
او قصه بینوایان ویکتور هوگو را خوب می دانست. ولی افسوس دیر فهمید به جای کمک به
.کوزت ها به تناردیه ها کمک می کند
...... امیدوارم ما را ببخشد. او که بی گناه، گناهکار گناهان ما شد. و چه معصوم و بی ادعا
.دو قطعه شعر زیر از اوست که یادش می آورم
*************************************************
(1)
من پر از خواهش
در میان در نیمه باز اتاق تاریک
بر چشمان پر از خشم تو نگاه می کنم
!!و اکنون چقدر بی اعتنا و بی میلی
نگاه من بر تو
همچون فرشته ای آسمانی است
و دید تو بر من
همچون مستی کریه المنظر
گرچه دیگران مرا همچون مردی زیبا روی می نگرند
...و تو نیز قبلاً
آری می دانم
من گناهکارم
و گناه من از دل پر از احساس
و عاطفه ای پر اخلاص
....و تو بی گناه
.و بی گناه تر از تو من
********************
(2)
تو را با همه عطا و لقایت
و با هر چه هست و نیست بخشیدم
و نام تو را بر تابلوی زرین وجود گذشته ات
در سمساری محله نصب کردم
شاید رهگذری که اکنون می گذرد
لوح پر از گرد و غبار مرا بخرد
و او هم حال مرا دریابد
و در غم من سهیم گردد
و توی پر از سکوت
روزی پس از عبور بر خرابه من
یاد آری از گذشته ها
تا بارور گردد غم عقیم تو
_که می دانم در دل خواهی داشت_
:و دریابی غم مرا
که این دوست روزی جوابم کرده است
نوید-و
17/9/79 ساعت 4:50 بامداد
1 Comments:
سلام. منظورت رو درست نفهمیدم از این پست . شاید چون هنوز اونائی رو که نوشتی نمیشناسم. منتظرم باز هم آپ دیت کنی
Post a Comment
<< Home